رویاها و سینه سوختگی های سوارکاران ترکمن صحرا

رویاها و سینه سوختگی های سوارکاران ترکمن صحرا 

  زندگی را از من بگیر اما شیهه اسب را نه.

 

1- چشمهای ترکمن خیس است. از باران های نباریده ، پر است. از رویای اسب ، پر است. از همه چیز پر و از چمن خالیست! این را خودش گفت. چیست گفت که می تواند زن و بچه اش را گرسنه نگه دارد، راحت گفت که گور باباشان! راحت گفت که می سازد با ظل سیاه زمستان ، اما نمی تواند اسبش را گرسنه نگه دارد. گفت که حیوان زبان بسته وقتی گرسنه است ، وقتی گرسنه به من می نگرد، مرا توان باز ایستادن نیست. چگونه چشم در چشمش شوم؟ چقدر با ناخن خشکی، یونجه و جو کیلویی پانصد تومان را بگذارم توی آغول و تا کی؟ چشمهای ترکمن خیس است. علوفجات گران است. اسبها خمیازه می کشند. زمین گنبد، خراب است. هر سال چند تایی را بیچاره می کند. هم اسب، هم سوار را ناقص می کند. (خدایا ، سواران نباید تنها بمانند).

 2- اینجا اسب ، عشق است. این سیاه ترین عشق جهان است که از نیاکانشان به ایشان رسیده است. ترکمن ، یک عمر به اسبش بالیده است. گنبد ، یک عمر ، پایتخت سوارکاری ایران بوده است. اما امروز اسبها نفرین شده اند. حالا پیرزن ترکمن یک شتر نذر کرده است بلکه مردش ، سوارکاری را رها کند. بلکه مردش توی کورس های بهاره و پاییزه ، اینقدر در شرط بندی نبازد. بلکه مردش از روی اسبهای چموش ، زمین نخورد در آن میدان قدیمی که سی سال پیش ، بهترین مجموعه سوارکاری آسیا بود. اما آنقدر بی توجهی کردند که دارد از درون می پوسد. مجموعه سوارکاری گنبد که هر هفته ، ده بیست هزار جمعیت را درون خود جا می دهد و گنبد را پایتخت سوارکاری ایران کرده است. لبریز از آدمهای شاکیست. تا قشقرق ها را نبینی باور نمی کنی که چه خبر است. حکیم که سی و شش سال از عمرش را در اسبدوانی گذارنده الان از روزگار شاکیست. می گوید ما را به گدایی انداخته اند. اگر بچه خوب داشته باشیم این آخر عمری، یک لقمه نان در دهانمان می گذارد، وگرنه باید در بی پناهی بمیریم. حکیم اما سوارکاران خارجی را هم مثال می زند که آنها در کورس های بین المللی با هواپیمای شخصی مالکین، سفر می کنند. امروز در کورس لندن هستند ، فردا در کورس دبی، مثل یک پادشاه این طرف و آن طرف می روند. حکیم زندگی فرانک دیتوری سوارکار چهل ساله ایتالیایی (وابسته به تیم سوارکاری حاکم دوبی) را مثال می زند که خانه مجللش فقط با منزل شاهزاده انگلیس قابل مقایسه است. حکیم ، سوارانی را مثال می زند که در این چند سال از حین کورس ترکمن صحرا از اسب افتادند و فلج شدند و هیچ کس از زندگی این چابکسواران ناقص خبر ندارد.

3- ترکمن با اسب ، زاده است. ترکمن، قرنهای بسیاری را با (ایلخی هاش) کیف کرده است. ترکمن، عمری قربان صدقه ناز و کرشمه و شیهه اسبش رفته است. اسب ترکمن ، موجودی نازنین بوده که اکنون در سایه اصلاح نژادی های قضاقورتکی و بی برنامه ، اصالت و خون واقعی خود را از دست داده است. آنها حالا چنان با اسبهای خارجی مخروج شده و نژاد (دوخون) تشکیل داده اند که پیدا کردن اسب خالص ترکمن از محالات است. ترکمن به اسب و (قپوز) عاشق هایش می نازید. به دشت های فراخش به سواران جگردارش که حتی در زمان ناصرالدین شاه هم وقتی در کورس ها می  جنگیدند، در دشت ها و (اوبه) ها خیلی ها منتظر افتخار آفرینی هایشان بودند. وقتی از ترکمن صحرا به (دوشان تپه) و میدان جلالیه و (خرگوش دره) می رفتند ، طهرانی های سحرخیز با صدای نعل اسب (خداقلی) و رفقایش بیدار می شدند. همان طهرانی که هنوز اثبات نشده بود در حافظه خود بسیاری از (خداقلی) ها را جا داد. خداقلی هایی که هفده یا هجده روز از گنبد و آق قلا با اسب می تاختند تا به (خرگوش دره) برسند و کورس ها را فتح کنند و دوباره به دشت ترکمن بازگردند. اما اکنون بازماندگان (خداقلی) از وضعیت سوارکاری شاکی اند. مجموعه سوارکاری گنبدشان که به عنوان یکی از مدرن ترین مجموعه های خاورمیانه در سال 1350 از روی نقشه آرشیتکت های هنگ کنگی بر روی چهارصد هکتار از زمین اهدایی مردم ترکمن ساخته شد اکنون رو به ویرانی گذاشته است. از آن مجموعه که روزگاری دارای دوربین های مدار بسته ، دستگاه فتوفنیش ، گلکاری با رز های ایتالیایی ، آبیاری تحت فشار و تکنولوژی روز دنیا بود و قرار بود صد هکتارش هم به عنوان مارکتینگ (اسپانسر مالی مسابقات) اختصاص به باغ آلوی قطره طلا و گردوی روغنی استفاده شود و در آمد آن صرف تعمیر و نگهداری مجموعه شود حالا کاملا رو به زوال است و مردمی ترین ورزش جهان که در بسیاری از کشورهای اروپا به عنوان دومین صنعت درآمدزا شناخته می شود در حال (خود  ویرانگری) است. این را خود گنبدی ها می گویند. اینرا مسئولان مجموعه می گویند. این را اهالی سوارکاری می گویند: آب ، خراب برق،خراب اصطبل های ویران پیست عین آسفالت و همه چیز در یک قدمی نابودیست.... اما ترکمن هنوز عشق اسب بر سر دارد. اسبدار ترکمن را می بینیم که خود می گوید با صدقه مردم زندگی می کند اما یادگار پدر مرحومش را نمی فروشد. خانه بی اسب ، خانه ای بی هویت است برای ترکمن.

4- این تنها اسب نیست که در ترکمن صحرا به زوال نزدیک شده است. این تنها میدان اسبدوانی نیست که آخرین نفس هایش را می کشد. این گردش مالی میلیاردی، این همبستگی ملی و قومی، می توانست بسیاری از جوانان منطقه را خوشبخت کند اما اخلاق ورزشی در آنجا نیز به زوال، نزدیکتر است. انواع و اقسام شرطبندی ها ، مسابقاتی را که می توانست هویت یک سرزمین باشد از درون می پوساند. ممکن است جوانی را ببینیم که یک شب شصت و چند میلیون، در شرط بندی ببرد و در آسمانها سیر کند اما این سکه روی دیگری هم دارد. همزمان با آن جوان خوشبخت، مرد دیگری را می بینیم که به خاک افتاده است. مردی که پنج شنبه طلاهای زنش را فروخته که در شرط بندی کورس چند برابرش کند اما عصر جمعه، روی رفتن به منزل را ندارد چرا که باخته و به روز سیاه نشسته است. اسب، موجودی غیر قابل پیش بینیست. فاکتورهای بسیاری بر قهرمانی یک اسب اثر می گذارد. ممکن است مردان اهل مافیا ، اسبی را حین کورس از گریختن باز دارند! ممکن است کسی بر نزدیکی خط پایان، عنان اسب قهرمان را لحظه ای بکشد. از این ممکن ها بسیار است. ممکن است برای سوارکار فقیر، سانتافه بخرند تا بر خلاف آن یکی سوارکار که شرفش را به هیچ قیمتی نمی فروشد لحظه ای چشمهایش را ببندد و در خدمت شرط بندان کلان باشد. اما او نیز به باورهای مردم ترکمن حرمت قائل است که می گوید: (از آه اسب بترس). حالا همین (اقتصاد اسب) که می تواند ملتی را خوشبخت کند، گاهی موجب حرمان هم می شود. ترکمن پیر می گوید جایزه سوارکار قهرمان در سال هزار و سیصد و پنجاه ، بیست و یک هزار تومان بود که می شد با آن یک عروسی حسابی راه انداخت اما جایزه دور ششم کورس امسال فقط بیست و هشت میلیون ریال است. با این پول چکار می توان کرد؟ پیرمرد ترکمن جایزه کورس دوبی را مثال می زند که در مسابقات وولدکاپ ده میلیون دلار است. در کورس دوبی اسپانسرهای کله گنده ای چون رولکس و بی ام و در قرعه کشی هایشان به تماشاگران ماشین های مدل بالا می دهند اما اینجا در کورس های ما، بدون تبلیغ و جایزه، حداقلش بیست هزار تماشاگر حضور دارند ولی نمی دانند مشکل دستشویی شان را چکار کنند؟ در حراجی های (تاترسلز نیومارکت) انگلیس ، یک کره هجده ماهه که پدر و مادرش بیوگرافی های قهرمانی دارند نزدیک به دو میلیارد تومان به فروش می رسد اما اسبهای ما را از اصالت انداخته اند. ما قرنطینه هم نداریم. ما می توانستیم قطب پرورش اسب در جهان باشیم. ما می توانستیم صادر کننده بزرگ اسب در جهان باشیم اما ببین روزگار ما به کجا رسیده است؟

5- نمیدانم خماری اسب را دیده ای ، آیا اسب معتاد هم خمار می شود؟ آیا اسب خمار هم می رود گوشواره بچه اش از گوشش می کند و می فروشد؟ آیا اسب معتاد هم به کیف مادرش دستبرد می زند؟! آیا اسب وقتی خماری می کشد، زندگی سگی اش را تحمل نمی کند؟ نه، چنین نیست. زندگی پیشرفت کرده است. تکنولوژی پیشرفت کرده است. اگر سی سال پیش، مرد ترکمن، شیره را چند ساعت قبل از مسابقه به خمیر نان می چسباند و در نوک یک چوب بلند، توی دهان اسب می انداخت، حالا او نیز باور کرده است که اعتیاد، نه تنها پدر آدم که پدر اسب را هم در می آورد و او را در سه چهار سالگی نابود می کند. دست و پایشان چلاق می شود. اینرا مرد ترکمن می گوید که وقتی کنترل دوپینگ راه افتاد، دوام و ماندگاری اسبهایمان بیشتر شد. اگر روزی مادیان هایمان به خاطر نریان های شیره ای مان، بارور نمی شدند حالا با جلوگیری از دوپینگ بر عمر قهرمانی شان افزوده شده است. با ریشخند تمام می گوید: برای اسبها که نمی توان مراکز بازپروری و (ترک یا بوشی) گذاشت؟! اما این خوشحالی مرد ترکمن، زیاد به درازا نمی کشد. او حالا می داند که داروهای شیمیایی دوپینگ، جایگزین تریاک و شیره های قدیم شده اند. بله اسبها هم (دوپ) می کنند. دنیا هر چه پیشرفت می کند رندی ها، بدل زدن ها و تقلب ها هم پیشرفته تر می شود. کنترل دوپینگ از سال هفتاد در ایران شروع شد. اولی ها خودمان بر آزمایشگاه دکتر بهار که مرکز آزمایش دوپینگ کمیته المپیک هم بود ظرف های نمونه اسبها را آزمایش می کردیم. هر آزمایش هم پنجاه هزار تومان هزینه داشت. هفته های اول، پنجاه درصد آزمایش ها مثبت بود! اسب دارها فهمیدند که باید شیره کشی اسبها را کنار بگذارند. حالا آزمایشگاه های ایرلند و فرانسه و دوبی، دوپینگ اسبهای ما را کنترل می کنند. اسبها را در پایان مسابقات، انقدر می چرخانند تا به دستشویی برود و نمونه بدهد. اما یادتان باشد هر جا که سرمایه ای میلیاردی گردش داشته باشد برای هر کاری چاره ای است! اینجا دوبی نیست که امنیت اسبها در اصطبل های مجهز به چشمهای الکترونیکی، برقرار باشد. در این فضای درندشت ممکن است یک مزدور در این بیست و چهار ساعتی به اسبهای مسابقات که ول هستند، هنگام نوازش اسب به طور دزدکی پماد ضد درد (فنیل) به دست و پای اسب قهرمان بمالد و اسب دوپینگی در آید. مگر چند ثانیه طول می کشد که یک از خدا بی خبری آمپول دوپینگ به اسب قهرمان تزریق کند و در برود. مثل اسب (رعنا) که نامردی ، پارسال یواشکی آمپول وایتکس بهش تزریق کرد و بعد از کالبد شکافی گفتند که جگر رعنا تکه تکه شده است. مافیای تعین جوایز در همه جای جهان فعال است. مگر یادتان نیست پارسال در هنگ کنگ مزدور یک شرط بند قهار، در چمن های اطراف کورس کمین کرد و با تیر اندازی بدون سر و صدا از راه دور ساچمه ای را که آغشته به مواد شل کننده بود به اسب پیشتاز در حال کورس زد و اسب از ادامه رقابت باز ماند؟ یاد آن روزگاران خوش باد که ترکمن های قدیمی به اسبهایشان عسل و تخم مرغ و روغن حیوانی و کره گاو میش می دادندتا اسب قوت بگیرد. بعد حسابی کره و عسل را شیره افیون گرفت و حالا هم آمپول های گران قیمت شیمیایی.

6- باید حماسه سازی های یکشم قلی کر، گزارشگر شصت و سه ساله ترکمن را در حین کورس ببینید. من هر چه بگویم فایده ندارد. مردی که از هفده سالگی، کورس های ترکمن صحرا را به شوری بی پایان مهمان کرده. او در حین مسابقه در حالی که سواران را در حین کورس تعقیب می کند، به زبان های فارسی و ترکمنی گزارش می کند. یک گزارش کاملا فنی و حماسی و زنده او باید همه اسبها را به یک چشم ببیند. گاهی در میان گزارش هایش از اشعار مختوم قلی هم استفاده می کند. صدای گرمی دارد. چشم سکوها به دهان اوست. گزارش لحظه به لحظه ای که هم سوارکاران را به شوق می آورد و هم تماشاگران را. یکشم قلی می گوید چهل سال پیش برای گزارش در بندر ترکمن، پنج تومان دستمزد می گرفتم. حالا فوق و فوقش چهل هزار تومان می دهند. خودش می گوید (ما خون تماشاگران را قبل از رسیدن اسبها به خط پایان به جوش می آوریم). او در جشن عروسی ترکمن ها هم مسابقات سنتی را گزارش می کند. (یکشم) می گوید (قدیم ها جوایز اسبدوانی، قالی و قالیچه و تلویزیون و گوسفند و گاو و شتر بود اما بعدها به پول نقد تبدیل شد. صدای (یکشم) داغ است، حریر است، قند عسل است، تا نشنوی باورت نمی شود. انگار اسبها هم بدون صدای او، چهارنعل نمیتازند...

7- ترکمن به اسب و (قوپوز) و (ساز عاشقی) می نازد. زندگی را از او بگیر اما شیهه اسب را نه! او بی اسب می میرد و جهان از حماسه خالی می شود.

توضیحات: منظور اسب رعنا همان اسب (وحالا) است که چند سال پیش به طور مرموزی تلف شد.
با تشکر از استاد ابراهیم افشار مفسر ورزشی نویس بزرگ ایران
مجله پیام دامپزشکان   سال اول شماره دوم آذر 1390

ارسال نظر

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ